- بی واسطه
- بی میانجی
معنی بی واسطه - جستجوی لغت در جدول جو
- بی واسطه
- بی میانجی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با میانجی
به انگیزه، به شوی، به میانجی، به پا در میانی، از برای
بواسطه به جهت از جهت. توضیح زم اضافه است
بدون واسطه بی میانجی
بدون ترس
بی تربیت، بیقاعده
Unruly
беспокойный
unordentlich
неорганізований
nieuporządkowany
desordenado
disordinato
desordenado
désordonné
wanordelijk
ไม่เป็นระเบียบ
غير مرتتبٍ
अव्यवस्थित
חסר סדר
düzensiz
asiye na mpangilio
বিশৃঙ্খল
بے ضابطہ
با میانجگری
پوییده بی میانجی